اشعار شهادت حضرت معصومه(س)
در مجلس عزاي شما گريه مي كنم
امشب فقط براي شما گريه مي كنم
عطر گلاب مرقدتان بر مشام خورد
در گوشه ي سراي شما گريه مي كنم
چون اشك بين روضه به هر درد مرهم است
با نيت شفاي شما گريه مي كنم
با بال هاي بي رمق اشك ديده ام
در مشرق هواي شما گريه مي كنم
من هم مسافرم، وطنم مشهد الرضا ست
دنبال رد پاي شما گريه مي كنم
خواندم چگونه پير شدي در جواني ات
دارم ز غصه هاي شما گريه مي كنم
عمري براي هجر پدر گريه كرده اي
امشب منم به جاي شما گريه مي كنم
وحید قاسمی
*****************
برای بار غمت سوگوار باید شد
تمام عمر از این غصه زار باید شد
برای خضرشدن در کنارصحن تو با
غلام و نوکر تو همجوار باید شد
نوشته اند برای زیارت زهرا
بسوی مرقد تو رهسپار باید شد
برای مثل سلیمان شدن فقط بی بی
به روی فرش حریمت سوار باید شد
برای اینکه امام رضا مرا بخرد
ز داغ روضه ات ابر بهار باید شد
ندیدی آخر کاری برادر خود را
از این مصیبت تو غصه دار باید شد
نوشته اند: کریمه، به مصحف نامت
به شوق دانه رسیدم دوباره بربامت
تو آمدی و همه آمدند دیدن تو
بهار شد همه جا با تب رسیدن تو
شبیه خیمه و گودال کربلا که نبود
کریمه،پشت امام رضا دویدن تو
اگرچه از نفس افتادی و شدی پرپر
ولی نبود چو زینب نفس بریدن تو
تو آمدی و در این شهر دلسپرده کسی
به تازیانه نیامد برای چیدن تو
تو را نبرد کسی بر دهانه بازار
فقط فراق شده علت خمیدن تو
عنان ناقه ی تو دست محرمان بود و
نیامدند برای اسیر دیدن تو
ولی زسینه ی زینب زبانه بالا رفت
به هرکجا که رسید تازیانه بالا رفت
سه ساله دخترکی زیر دست و پا افتاد
به روی گونه ی این تک ستاره جا افتاد
هزار مرتبه جای همه کتک زدنش
هزار مرتبه از ناقه بی هوا افتاد
به تازیانه کتک خورد و پاشد از جایش
ولی دو مرتبه با ضربه های پا افتاد
زمین که خورد سه ساله کنار او عمه
به یاد صحنه گودال کربلا افتاد
کنار دیده درخون نشسته اش صد بار
سر عموی رشیدش ز نیزه ها افتاد
شبی که گم شد و آن زجر رفت دنبالش
به روی ناقه روان بود و بی صدا افتاد
ولی به عمه پر از بوی فاطمه برگشت
به سوی قافله زخمی تراز همه برگشت
مهدی نظری
************************
آمدي و بهشت را با خود
به دل اين کوير آوردي
کوثرانه قدم زدي در شهر
خيرهاي کثير آوردي
**
آمدي و مشام هر کوچه
پر شده از شميم احساست
يادگاري مادرت زهراست
عطر نام تو، نفحهي ياست
**
به لب مردمان غمديده
با حضورت تبسم آوردي
آمدي با فرشتگان از راه
آسمان را سوی قم آوردي
**
با تو بوي بهشت پيچيده
دم به دم در فضاي بيت النور
آسمان آمده به پابوسي
آمده تا حرای بيت النور
**
حرف رفتن که ميزني ناگاه
دل قم کوچه کوچه ميگيرد
يا کريمي که دل به تو بسته
از فراق تو آه ميميرد
**
خاطر آسماني ات انگار
گاه گاهي غبار غم دارد
بغض هاي شکستهي ناگاه
چشم هايي که دم به دم دارد ...
**
شعلهي آه و ... قلب بي تابت
در تب اشتياق ميسوزد
باز هم قصهي جدايي ها
جگرت از فراق ميسوزد
**
چشم هايت دو چشمه کوثر شد
ياد داري وداع آخر را
دل خواهر چگونه تاب آورد
حسرت ديدن برادر را
**
زينب حضرت رضايي و
چشمهايي پر از شفق داري
ديدن غربت «ولي» سخت است
بانوي بي قرار حق داري
**
آمدي از مدينه تا ايران
برساني چنين پيامت را
که تحمل نمي تواني کرد
لحظه اي غربت امامت را
**
سيرهي ناب فاطمي اين است
راه را بر همه نشان دادي
تو شهيد ولايتي بانو
در هواي امام جان دادي
**
سيرهي ناب فاطمي اين است
مادرت پا به پاي مولايش...
محسنش جاي خود، خود مادر
پشت در شد فداي مولايش
**
بين کوچه کبود شد بازو
ولي اسباب رو سپيدي شد
آه دست شکستهي مادر
باني نهضت رشيدي شد
**
سيرهي ناب فاطمي يعني
در شريعه رشادت عباس
تشنه لب از فرات برگشتن
دست و مشک و ... قیامت عباس
**
دست هايش قلم شدند آن روز
تا حديث حماسه بنويسد
همهي شعر را اگر شاعر
در دو مصرع خلاصه بنويسد:
**
هر کسي شد فداي مولايش
نام او در جهان علم گردد
مرقدش در تمامي عالم
قبله و کعبه و حرم گردد
یوسف رحیمی
*****************
جود و کرامت از کرمش جاودان شده
هر چه دخیل هست به سویش روان شده
جبریل هم اگر برسد در حریم او
حس میکند که وارد صحن جنان شده
او ظاهرش بتول ولی باطنش علی است
در پشت آن جمال، جلالی نهان شده
از چه تمام فاطمه ها عمرشان کم است
دنیا چرا به "فاطمه " نا مهربان شده
خواهر حریف هجر برادر نمیشود
بیهوده نیست اینهمه قدش کمان شده
با احترام آمد و با احترام رفت
هر آنچه شأن اوست در اینجا همان شده
دور و برش فرشته نگهبان معجرش
پس ما فدای زینب بی پاسبان شده
گاهی میان محمل نامحرمان شهر
گاهی میان محمل بی سایبان شده
شکر خدا مقام تو زخم زبان نخورد
شکر خدا برادر تو خیزران نخورد
علی اکبر لطیفیان
*****************
غمی میان دل خسته ام شرر دارد
دل شکسته ام اینگونه همسفر دارد
کبوتری که نشسته به روی ایوانم
دوباره آمده و از رضا خبر دارد
خیال غربت او می کشد مرا ، اما
دلم زغصه زینب غمی دگر دارد :
ز کاروان اسیران و خواهری تنها
که حلقه ای زیتیمان در به در دارد
ز مادری که سپر شد کبود شد خم شد
ز مادری که ز غم دست بر کمر دارد
زمادری که کنار سر دو طفلانش
ز کوچه های یهودی نشین گذر دارد
ز دختری که یتیم است و در تمامی راه
به سمت نیزه بابا فقط نظر دارد
ز دختری که به لکنت به عمه اش میگفت
بگو به دختر شامی که این ، پدر دارد
ز صوت ضربه سنگین سنگها فهمید
لبان خشک پدر زخم های تر دارد
سر پدر به زمین خورد و بین آن مردم
کسی نبود که سر را زخاک بردارد
حسن لطفی
******************
و دانه ريخت بيايي کبوترش باشي
دوباره آينهاي در برابرش باشي
نه اينکه پر بکشي و به شهر او نرسي
ميان راه پرستوي پرپرش باشي
مدينه شهر غريبي براي فاطمه هاست
نخواست گم شدهاي مثل مادرش باشي
خدا تو را به دل بی قرار ما بخشيد
و خواست جلوهاي از حوض کوثرش باشي
به قم رسيدي و گم کرد دست و پايش را
چو ديد آمدهاي سايهي سرش باشي
اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد
و تا هميشه تو ياس معطرش باشي
نگاه تو همه را ياد او مياندازد
به چهرهات چه ميآيد که خواهرش باشي
خدا نخواست تو هم با جوادِ کوچکِ او
گواه رنج نفسهاي آخرش باشي
نخواست باز امامي کنار خواهر خود ...
نخواست زينبِ يک شام ديگرش باشي
قاسم صرافان
********************
روی قبرم بنویسید که خواهر بودم
سالها منتظر روی برادر بودم
بنویسید گرفتار نباشم چه کنم؟
من اگر منتظر روی برادر نباشم چه کنم؟
روی قبرم بنویسید جدایی سخت است
اینهمه راه بیایم ،تو نیایی سخت است
یوسفم رفته و از آمدنش بی خبرم
سالها میشود واز پیرهنش بی خبرم
روی قبرم بنویسید ندیده رفتم
با تن خسته و با قد خمیده رفتم
بنویسید همه دور ربرم ریخته اند
چقدر دسته ی گل روی سرم ریخته اند
چقدر مردم این شهر ولایی خوبند
که سرم را نشکستند خدایی خوبند
بنویسید در این شهر سرم سنگ نخورد
به خداوند قسم بال وپرم سنگ نخورد
چادرم دور وبرم بود وبه پایی نگرفت
معجرم روی سرم بود وبه جایی نگرفت
...من کجا شام کجا زینب بی یار کجا؟
من کجا بام کجا کوچه و بازار کجا؟
بنویسید که عشاق همه مال هم اند
هر کجا نیز که باشند به دنبال هم اند
گر زمانی به سوی شاه خراسان رفتید
من نبودم به سوی مرقد جانان رفتید...
روی قبرش بنویسید برادر بوده
سالها منتظر دیدن خواهر بوده
روی قبرش بنویسید که عطشان نشده
بدنش پیش نگاه همه عریان نشده
بنویسید کفن بود،خدایا شکرت
هرچه هم بود بدن بود خدایا شکرت
یار هم آنقدری داشت که غارت نشود
در کنارش پسری داشت که غارت نشود
اوکجا نیزه کجا گودی گودال کجا؟
اوکجا نعل کجا پیکر پامال کجا؟
بنویسید سری بر سر نی جا میکرد
خواهری از جلوی خیمه تماشا میکرد
علی اکبر لطیفیان
**
برگرفته از وبلاگ تیشه های اشک
*******************
لبخند برلبان زمین آشکار شد
امسال در عزای تو فصل بهار شد
خجلت زده درخت به کنجی نشسته است
که با گل و شکوفه چرا همقطار شد؟
مهتاب شمع سوخته در پیش گنبدت
خورشید هم ستاره ی دنباله دار شد
هر کفتری که صبح به دور شما نگشت
آنروز را به شب نرسانده شکار شد
پروانهی عبور به غیر از حرم نداشت
پروانه ای که ظهر به گنبد دچار شد
غیر از حریم تو سر هر شاخه ای نشست
حق با پرنده بود ولی سنگسار شد
بیبی کریمه است و برای گناهکار
درهای صحن آینه راه فرار شد
زیباست سویت آمده این رود غم ولی
هرجا که قلب رود شکست آبشار شد
اینجا نه! روبروی ضریحت مرا بخر
وقتی که خوب گونهی من آبدار شد
اشک تو میچکید به خاک و می آمدی
ساوه به قم تمام درخت انار شد
گردیده ام به دور حرم هفت مرتبه
اما چرا طواف شما هشت بار شد؟
غیر از سلام حامل"آه"ست هرکسی
از قم به سمت طوس سوار قطار شد
از جنس سنگ نیست از اشک ملایک ست
آن سنگ که برای تو سنگ مزار شد
در زیر پای اینهمه زائر به لطف تو
موری به زنده بودنش امیدوار شد
مهدی رحیمی
********************
دوباره آمده ام تا به من بها بدهی
مرا مریض کنی و مرا شفا بدهی
گره به کار من افتاده ای کلید بهشت
خدا کند که به من فرصت دعا بدهی
من از زیارت قبلی خراب تر شده ام
خداکند به من بی پناه جا بدهی
من از زبان رضا با تو درد دل دارم
مگر که پاسخ این اشفعی لنا بدهی
توآمدی و مقام رضا مشخص شد
تو خواستی که کلیدی به دست ما بدهی
دلم برای محرم چه زود تنگ شده
مگر که باز تو امضای کربلا بدهی
هزار عید فدای دو روز ماتم تو
اگر اشاره کنی٫رخصت عزا بدهی...
تمام سال برای تو روضه می گیریم
هزار مرتبه هم در عزات می میریم
مجید تال
مهدی وحیدی
موضوعات مرتبط: حضرت معصومه(س) - شهادت
برچسبها: اشعار شهادت حضرت معصومه(س) مهدی وحیدی